آسیب شناسی فرآیند ارتباطی محیط بان-اجتماع/اختصاصی
از این رهیافت و در گذر از این استنتاج ها ،پرهیز از نگاههای انتقادی و به چالش نکشیدن وضعیت موجود می تواند دوران رخوت ،مسامحه و رکود تلقی گردد. پس ضرورت دارد که شرایط فعلی درک شود و ویژگی های مجموعه حاضر تحلیل گردد تا بتوان در یک نگرش جدید به استنباط های نوین دست پیدا کرد و به مدد بهره مندی از میدان برجسته و فراخ نقد، در اندیشه الگوهای تازه و ارائه تکنیک های مبتنی بر علم روز برای نیل به استراتژی ها بود . البته این مباحث می تواند در سازمان حفاظت محیط زیست سرآغاز فصل تازه ای از یک پژوهش ساده در بخش آموزش و یا سایر بخش های دیگر تلقی گردد و با توسل به فرم های خاص و تولید سئوال های مورد نیاز به استخراج آمارهای مفید و نهایتاً تفسیر منطقی آن پرداخته شود که خود این مطالعات شاید در گذر از وضعیت فعلی و ارتقاء سطح آن موثر واقع گردند . در هر صورت مرور گذشته با دیدی انتقادی و اصلاح الگوهای کاری آن بیش از بیش باید تقویت شود. در ادامه با نگاهی کوتاه به معضلات زیست محیطی فعلی به بررسی نقش محوری محیطبانان و چالش های اساسی فکری آنان خواهیم پرداخت .
“کمیابی نو ” از جمله اصطلاح های جدیدی است که تاریخ نه چندان طولانی ساخته و پرداخته آن محصول کاهش تدریجی منابع طبیعی و زوال کیفیت محیط زیست در جهان امروزی است . افزایش روزافزون جمعیت انسانی از یک طرف و محدودیت و کاهش منابع به علت فشارهای زاینده بشری بر طبیعت در راستای تولید فزاینده، امروزه یکی از دل نگرانی های عمده اندیشمندان عرصه های علمی ،اجتماعی به شمار می آید . بشری که به قول پروفسور میلر ،میلیاردها خرج میکند که یک عده انگشت شمار را به ماه برساند و تازه به اهمیت حفاظت تنوع زندگی بر روی این کره آبی و قشنگ که خانه ماست پی می برد .
این دل نگرانی ها در واقع زمینه علاقه مندی نسل انسان را نسبت به حراست از طبیعت و حفاظت برای نسل های آینده فراهم آورده است . اندیشه “کمیابی نو” پیش زمینه توسعه پایدار که از آن به عنوان هدفی سیاسی ،اجتماعی ،اقتصادی و نهایتاً اکولوژیکی یاد می شود ،می باشد . توسعه پایدار در واقع رسوبات فکری جمعی بشری است برای سامان دادن به فعالیت ها در این سیاره زنده . رویکرد جهانی امروز ، انسانی را به صحنه فکر و ایده می خواند که نه در طبیعت و نه بر علیه طبیعت است بلکه خود گونه ای است همراه با طبیعت . یعنی کنترل طبیعت بر اساس اصول همکاری و تطابق با آن بر مبنای درک خواص اکولوژیکی آن و این بدین معناست که بشر راهی جز ورود به دوره جدیدی از ارتباط خود با محیط زیست ندارد .
با این مقدمه کوتاه و در میان بهمن عظیم مشکلات زیست محیطی جایگاه محیط بان در کشور ما کجا واقع شده است؟ آیا رسالت انسانی و ابژکتیو او با نوع عمل و عملکردهایش همخوانی دارد ؟آیا نیروی هر چند اندک محیط بان در سطح کشور دارای افق های مکانی و زمانی است که بتوان آن را به نقطه ای خاص امتداد داد ؟ راستی باید نظاره گر بود یا برای نجات روح انسانیت که با ارزشترین منبع ماست فکر و عمل هایمان را تغییر دهیم ؟ بی شک برای چاره جویی به تخصص های زیادی نیاز است تا بتوان مجموعه حاضر را آسیب شناسی کرد و درمانی برای آن یافت . من به زعم خود به عنوان عضوی از خانواده محیط زیست در این اندک نوشتار به چند نکته اشاره می کنم که امیدوارم با تشریح این نکات افق های تازه ای را بر روی همکارانم در این مجموعه کوچک باز کنم یا حداقل توانسته باشم علامت سئوالی را در ذهن مخاطبانم بوجود آورم که همگی از این تک صدایی و تک گویی و مونولوگ ها به نوعی تنوع صدایی و دیالوگ نائل آییم و سعی در اصلاح خط مشی هایمان بنماییم .
قبل از هر چیز جمله ای کلیشه ای و شاید اندکی خشک مآبانه را ملکه ادامه بحث قرار می دهم چرا که خود به شدت به آن معتقدم .” کار کردن در مجموعه محیط زیست و برای محیط زیست بدون ایمان ،اعتقاد و شناخت اصول و مبانی محیط زیست عبث و بیهوده است . ” بخشی از این عدم ایمان و اعتقاد و فقدان تلاش در راستای شناخت اصول های اساسی و به روز محیط زیست ریشه در زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی ما دارد . در جامعه در حال گذر و نه چندان مدرن ما جنس نگرش ها و نگاههای معطوف به محیط بان با جایگاه واقعی و حقیقی آن در دنیا سنخیت ندارد . بخش عظیمی از این عدم سنخیت به کارکردها و شالوده های فکری بر می گردد که مولود کنشگران اصلی آن از بدو تولد سازمان است . شاید برای بسیاری از ما خوش آیند نباشد که اگر تصور شود اساساً تولد جریان و پروسه محیط بان محور (امیدوارم این اصطلاح صحیح باشد ) تولدی بیمارگونه و شاید مانند بسیاری از مدل های دیگر جامعه ما مبتنی بر گرته برداری صرف و به دور از فرهنگ اصیل آن و بری از درک فلسفه شناخت شناسانه آن بوده باشد . پرداختن به این سئوال که چرا فرآیند محیط بان گری اصالتاً در لایه های فکری اقشار مختلف اجتماع رسوب نکرده است ؟و هنوز جایگاه حقیقی خود را بدست نیاورده است ما را به روی دیگر سکه نیز هدایت می کند و آن سئوال جدیدی است که باید اصولاً روند آسیب شناسی این قشر را از درون (درون سازمان ) ، از این نقطه آغاز کنیم . چرا محیط بانان ما در یک روند فرهنگی و کانال فکری که بتواند زمینه را برای تطابق دید عمومی با وضعیت مطلوب زیست محیطی فراهم آورد قرار نگرفته اند؟ و راه چاره را باید از دل این سئوال جستجو کرد که چگونه می توان ارتباط مکانیکی و حلقه وار محیط بان – اجتماع را تبدیل به یک ارتباط ارگانیکی و هضم شدهء محیط بان – اجتماع کرد؟ محیط بان برای اجتماع و آینده گاهاً به قیمت جان خود و یا جان دیگری می خواهد کاری انجام دهد اما کار او هنوز مقبولیت اجتماعی و همگانی پیدا نکرده است و یا به اصطلاح فلسفی آن هنوز شعور متعارف و عقل جمعی آن را نپذیرفته است . چالش های فکری این قشر از اینجا آغاز می شود و روند اندیشه ای این قشر بر همین مبنا در وضعیت فعلی بر بستری از تعارضات در حال حرکت است.
تلاش هایی که در چند سال اخیر و در راستای استخدام محیط بانان با مدارک دانشگاهی صورت گرفته است حرکت هایی بی نظیر برای برون رفت از دایره بسیاری از این معضلات و تنگناها به شمار می روند اما باید این را بدانیم که این اقدام مثبت نیز در صورت ادامه روند برنامه های سابق و عدم تطابق برنامه ها با نیروی کارآمد فعلی به شدت به معنی هدر رفت نیروی انسانی خواهد بود . از این رهگذر می توان سئوال دیگری نیز مطرح کرد . جایگاه محیط بانان ما در امر ضروری و بسیار حساس آموزش کجاست ؟ آموزش این حلقه مفقوده در فعالیت ها ،از دو جهت می تواند سرآغاز تحولی عظیم در بکارگیری نیروی محیط بان باشد. از یک طرف خود جریان آموزش به عنوان یکی از برجسته ترین شاخص های کاری می تواند دورنمایی روشن را برایمان ترسیم نماید و از طرفی دیگر فرآیند آموزش منجر به حل معضل قبلی که مورد بحث قرار گرفت خواهد گردید و به نوعی زمینه را برای جریان ارتباط ارگانیکی محیط بان – اجتماع فراهم می نماید . همه ما باید باور کنیم که تغییر نگرش های آموزش از بعد کارشناس محور به محیط بان محور نه تنها تنزل نیست بلکه منجر به جهشی در عملکرد سازمان خواهد گردید . نسل جدید محیط بانان باید با سواد روز و امکانات آموزشی روز حتی در مناطق چهارگانه تجهیز شوند و با قالبی تازه و یک اسکلت بندی جدید کاری ،تجربه های جدید و خلاق بیافرینند .این کار در نوع خود نوعی دگردیسی و پوست انداختن در کلیت کارها به شمار می آید و بی شک اگر به نوعی ما خود را از دست مایه های فکری مأیوس گرایانه هرم مازلو مانند که غالباً توجیهی برای عدم کارآیی محسوب می شود ،برهانیم این دگردیسی اتفاق خواهد افتاد . مگر غیر از این است که در حال حاضر ضرورت درک مسائل زیست محیطی با روند رو به رشد زوال فعلی آن از هر مسئله دیگری واجب تر است .
در پایان بی ربط نیست که اگر نیم نگاهی به پارادوکسی که از متن همین سازمان برای نسل تازه تولد یافته محیط بان اتفاق افتاده است بیندازیم . از طرفی تلاش های سازمان برای جهت دهی فعالیت ها به سمت آموزش مداری و بکارگیری نیروی کارآمد و تحصیل کرده را در سطح می بینیم و از طرفی دیگر در لایه های عمیق تر تمایل شدید سازمان به سمت و سوی فعالیت های غیرآموزشی و برخوردمدارانه و یا بهتر است بگویم پلیس محور مشاهده می شود . جداسازی گروه محیط بانان از بدنه سازمان و الحاق آن به زیرمجموعه ساختارهای نظامی و انتظامی که غالباً از بینش زیست محیطی و دیدگاه های مبتنی بر اصول محیط زیستی برخوردار نیستند در نوع خود حرکتی ناامیدکننده و فاجعه بار به حساب می آید .
افزایش دوره های آموزشی و تجهیز فکری محیط بانان با شاخه های مختلف محیط زیست از جمله اکولوژی ، شناخت حیات وحش و اهمیت آنان ، دخیل نمودن محیط بانان در امور پژوهشی و … آلترناتیو بسیار مفیدتر و مطلوبتری به جای اقدامات فوق به شمار می آید .
امیدوارم همه ما در ارتقاء و اعتلای محیط زیست میهن عزیزمان موید بوده و در پیشگاه نسل آینده از این آزمایش بزرگ الهی که همانا پاسداشت حرمت ،کرامت و سلامت انسانهاست سربلند و پیروز باشیم .
* مسئول اداره حفاظت محیط زیست سردشت